Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-05-01@23:19:30 GMT

لیلی گلستان: بالاخره فهمیدند ما برانداز نیستیم

تاریخ انتشار: ۷ مرداد ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۹۹۰۲۷۷۶

روزنامه ایران نوشت: «آنچنان که بودیم» عنوان کتابی ست که به‌تازگی از سوی او و به همت نشر «حرفه- هنرمند» روانه بازار نشر شده؛ گزیده‌ای از نیم قرن یادداشت‌نویسی لیلی گلستان درباره زندگی شخصی‌اش و همین‌طور فعالان بخش‌های مختلف فرهنگ و هنرایران و جهان.... به بهانه این کتاب گفت‌و‌گویی با او داشتیم که می‌خوانید.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

چه تصویری از ابراهیم گلستان دارید؟

تصویر خوب. زندگی و خانه‌ای که در آن بزرگ شدم شرایط بسیار مطلوبی داشت، حالا کاری به روابط و رفتارهای پدرم ندارم اما خانه‌ای که در آن بزرگ شدم آنقدر جذاب بود که نمی‌توانم منکر تأثیری که بر من گذاشت بشوم. میهمانان پدرم همه شخصیت‌های بسیار جالبی داشتند. آدم‌های بزرگ آن روزگار همچون سهراب سپهری و اخوان ثالث به خانه‌مان رفت و آمد داشتند.

به‌عنوان یک زن، آن هم در جامعه‌ای که با وجود ظواهر مدرن همچنان سنتی است نگران قضاوت دیگران نبودید؟

نعمت حقیقی تا وقتی زنده بود همیشه کتاب‌هایم را قبل از انتشار می‌دادم که بخواند و او هم دلسوزانه آنها را ویرایش می‌کرد. آنقدر متجدد و بافرهنگ بود که با وجود مواجه شدن با یک طلاق ناخواسته، همچنان برخورد خوبی با من داشت. با نعمت نمی‌شد زندگی کرد، متعهد و مسئول نبود اما به‌عنوان دوست، فرد فوق‌العاده‌ای بود. چرا باید از او کینه به دل می‌گرفتم.

به دوران نوجوانی‌تان بازگردیم که در کتاب هم اشاره‌هایی به آن شده، با روحیه‌ای که از شما سراغ دارم برایم عجیب است که تمام آن یک سالی که در آن دیر بودید به‌جای یادگیری زبان فرانسه لجبازی کردید و فارسی حرف زدید.

ابراهیم گلستان به‌دنبال این ژست بود که بگوید دخترم فرانسه درس می‌خواند. کاوه را هم فرستاد به مدرسه‌ای نظامی در انگلستان، البته او چند سال بعد فرار کرد و با سر و وضعی ژولیده به خانه بازگشت، این کارها در نتیجه ژست‌های الکی و غرب زده‌ای بود که من اصلاً دوست ندارم. این رفتارها در نتیجه تازه به دوران رسیدگی است.

قدری هم از آدم‌هایی بگویید که به خانه‌تان رفت و آمد داشتند، از آن جمعه‌های خاص و پیاده روی‌های هفتگی با جلال آل احمد و سیمین دانشور.

جلال آل احمد مرد محبوب سال‌های نوجوانی‌ام بود، اخوان ثالث هم همین طور. اما صادق چوبک را هیچگاه دوست نداشتم، اخلاق متفاوتی داشت، کم حوصله و عصا قورت داده بود..

چرا کتابفروشی کوچکی که بعد از جدایی در حیاط خانه‌تان به پا کردید تبدیل به گالری شد! بحث بازده اقتصادی آن درمیان بود؟

یکی از قدیمی‌ترین گالری دارهای بعد از انقلاب هستم و تا الان حدود سی‌سالی می‌شود که با وجود مشکلاتی که ارشاد در دوره‌ای پیش رویم گذاشته بود مشغول این کار هستم. البته الان خوشبختانه دیگر مشکلی با ارشاد ندارم و همه کارها طبق روال پیش می‌رود. بالاخره مسئولان ارشاد فهمیده‌اند که ما به‌دنبال براندازی نیستیم.

اجازه بدهید سؤالی هم از فروغ و رابطه حاشیه سازش با پدرتان بپرسم. پیش‌تر گفته بودید که او را جزو چند زن شاعر برتر نمی‌دانید، این گفته‌تان از تأثیر منفی او بر زندگی شما و مادرتان نشأت می‌گیرد؟

سیمین بهبهانی را به فروغ ترجیح می‌دهم. این نظر شخصی من فارغ از نقشی است که فروغ در زندگی‌مان داشته است. فروغ زنی است که من ویژگی‌های اخلاقی‌اش را دوست ندارم اما کتاب «تولدی دیگر» او شاهکار است.

انتشار نامه‌های عاشقانه فروغ به پدرتان سر و صدای بسیاری پیدا کرد، نگاهتان به این اتفاق چیست؟ خیلی‌ها معتقد بودند که این نامه‌ها نباید منتشر می‌شد.

برخی می‌گویند پدرم به‌خاطر مرگ فروغ از ایران رفت در صورتی که رفتنش ربطی به این مسأله نداشت. رفتنش نه ربطی به فروغ داشت و نه ربطی به انقلابی که در پیش بود. او انتخاب کرد که برود، چند روزی بازداشت شد، آن چند روز آنقدر برایش توهین‌آمیز بود که تحمل نکرد و رفت.

این نگاه را به بهرام بیضایی و کارهایش در کانادا هم دارید؟

اتفاقاً نقد بسیاری به او دارم، معترضم که چرا رفته! مگر سختی‌هایی که ما اینجا متحمل شدیم کمتر از سختی‌هایی بود که بهرام بیضایی متحمل شد؟ مگر مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی کمتر از او پدرشان درآمد! چرا رفت؟ سختی‌هایی که رحمانیان اینجا متحمل می‌شود کم است؟ افرادی که با تصمیم خودشان در حیطه فرهنگ و هنر رفتند و دیگر بازنگشتند را قبول ندارم و به آنان اعتراض دارم

منبع: فرارو

کلیدواژه: لیلی گلستان ابراهیم گلستان فروغ فرخزاد

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۹۰۲۷۷۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

طلاق به‌خاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر

زن جوان وقتی یک روسری قرمز رنگ و عروسک دخترانه در خودروی همسرش پیدا کرد برای طلاق به دادگاه خانواده رفت.

به گزارش مشرق، مقابل یکی از شعبه‌های دادگاه خانواده زن جوانی در حالی که یک روسری قرمز در دست داشت و با بی‌قراری قدم می‌زد چند دقیقه‌ای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگی‌ام را به تو می‌گفتم هرچند گذشته‌ها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.

در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پرونده‌ای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.

به محض ورود به شعبه زن جوان بی‌مقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی می‌خواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.

قاضی با شنیدن این حرف‌ها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید این‌طور من متوجه نمی‌شوم ماجرای زندگی شما چیست آهسته‌تر برایم از اول تعریف کن!

ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین می‌گفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاری‌ام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی می‌کند و اینجا تنها زندگی می‌کند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانه‌ای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه می‌شدم.

بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.

چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق می‌خواهم.

قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرف‌های همسرت را تأیید می‌کنی تو واقعاً زن داشتی؟

آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا این‌طوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی می‌کند من در هفته یک روز او را می‌بینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که این‌طوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. می‌خواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و می‌خواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران می‌کنم.

آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.

ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمی‌توانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.

قاضی که حرف‌های این زوج جوان را شنید، گفت می‌دانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاس‌های مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر می‌کنم.

امیرحسین صفدری کارشناس حقوقی

دروغ و پنهانکاری مثل یک سم کشنده در زندگی مشترک عمل می‌کند. در این پرونده می‌بینیم که مرد جوان اشتباه بزرگی مرتکب شده که قبل از ازدواج حقیقت را بیان نکرده است. او باید اجازه می‌داد ساناز خودش تصمیم بگیرد در واقع آرمین با پنهانکاری بشدت همسرش را ناراحت کرده است.البته ساناز هم کمی مقصر است او باید در مورد آرمین تحقیق می‌کرد و بدون شناخت کافی از او وارد این رابطه نمی‌شد اما با ساده‌انگاری راجع به این مسأله مهم وارد رابطه شد و این پیامد اصلی ازدواج بدون شناخت کافی و از روی ظواهر است.

با این حال زوج‌های جوان باید بدانند اصل و اساس یک زندگی مشترک موفق بر پایه صداقت و تعهد است. زندگی بدون اعتماد محکوم به شکست است پنهانکاری و دروغگویی تمام پل‌های پشت سر را خراب می‌کند.

منبع: روزنامه ایران

دیگر خبرها

  • کارگاه آموزشی مهارت های زندگی با موضوع پیشگیری از اعتیاد برگزار شد
  • فلامینگو‌ها بالاخره به تالاب صالحیه رسیدند
  • طلاق به خاطر پیدا شدن روسری در خودروی همسر
  • کودکان هم در اصفهان فهمیدند شهر در خطر فرونشست است/ مسوولان هنوز نفهمیدند یا نمی‌توانند جلوی برداشت‌های بی‌رویه آب را بگیرند (فیلم)
  • طلاق به‌خاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر
  • «نوبت لیلی» نامزد جشنواره سریال آلمان شد
  • رازگشایی از ۷ علت ابتلا به سرطان
  • رویای خرید برای تهرانی‌ها / ۵ میلیارد بدهید، صاحب خانه شوید
  • (تصاویر) این زن زندگی خود را وقف گربه‌ها کرد
  • بهره‌برداری از پروژه خانه وثوق تا پاییز و فروغ تا پایان سال